کاوش موضوع مانویت
صفحه اصلی
مانویت
دین مانوی آیینی عرفانی و آمیزهای از دینهای مهرپرستی، مسیحی، زرتشتی، بودایی و گنوسی بود که در زمان ایران ساسانی در تیسفون پدید آمد. دیری نگذشت که این دین جهانگیر شد؛ در آن زمان، ساسانیان و روحانیت آنان یعنی موبدان زرتشتی بیشتر در دلهره مسیحیت بودند و عملا آیین مهرپرستی را نیز در ایران به گوشهای رانده بودند؛ در همین هنگام در سرزمین خودشان آیین تازهای پدید آمد که به شیوهای در مخالفت با آیین زرتشتی زندگیگرا بود؛ این آیین آز یعنی شهوت را نکوهش کرده و زنان را دایهدار آن میدانست و زایش را نیز بیهوده میدانست؛ چرا که همانند آیین بودایی رنج را پیامد عمر کوتاه میداند؛ پس موضوع کوشش انسانی در راستای ساختن جهان کاملاً مادی را نمیپسندید و البته کار و کوشش را در چارچوب گذران آن میدانست و نه بیشتر. موبدان زرتشتی مانی را کشتند و پیروان نوظهور او را نیز شناسایی کردند. با اینکه او را کشتند، باز هم پیروان او سرودههای زیبای او را میخواندند و پیروی از آیین وی تا دوره اسلامی نیز ادامه داشت. اینجور که پیداست، آرامگاه مانی در کشور چین جای دارد.
مانی، پسر فاتک همدانی، آن را در سدهٔ سوم میلادی در ایرانشهر بنیان گذاشت. این دین ایده مسیح منجی را از مهرپرستی که در مسیحیت نیز وارد شده بود، باور به دوگانگی نیکی و بدی را از دین
زروانی و تناسخ را از آیین بودایی وام گرفته بود. در باور مانوی جنگ میان دو جهان تاریکی و روشنایی به نابودی ماده و رهایی روح کشیده میشود. جهان مادی در دین مانوی نماد تاریکی و پلیدی است و انسان که موجودی دوگانه است (روح از جهان روشنایی و تن از جهان تاریکی) میتواند به نیروهای روشنایی برای پیروزی واپسین کمک کند.
این آیین در زمان کوتاهی بر پهنهٔ پهناوری از جهان آن روزگار مانند خاورمیانه، اروپا، شمال آفریقا، هند، چین و آسیای میانه سایه گستراند؛ و تا سدهٔ دهم میلادی کماکان توانایی جهانگیری خود را نگه داشت. پس از آن اندکاندک از همهگیریاش کاسته شد. دشمنی موبدان زرتشتی با خود مانی و آموزههایش و بیدین شمردن پیروان این آیین عرفانی از سوی مسلمانان زمینههای نابودی مانویگری را در جهان فراهم ساخت. کلیسای کاتولیک نیز گرایش مانویت را بیدینی دانسته بود؛ با اینهمه مانویان همبستگی خود را تا زمانهای دراز، پاسداری نموده و به دین خود باورمند ماندند.
در آیین مانوی انسان دارای دو بعد خدایی و منور و اهریمنی و تاریک است که حاصل امتزاج روشنی و تاریکی در زمان اسطورههای آفرینش است. انسان باید به روح خود که همان ذرات روشن دربند است بنگرد و تن و جهان و آنچه در آن است را به بوته فراموشی بسپارد. پرداختن به آنچه به روح بازمیگردد مانند گرایش به هنر و شکوفایی استعدادها و ذوقها و نیز مهر و برادری شیوهای پرستش به شمار میرود. باور مانویان بر این بود که در پایان جهان در نبرد بزرگ میان روشنی و تاریکی، روح بر ماده و روشنی بر تاریکی و نیکی بر پلیدی پیروز میشود؛ و ارواح دربند که روشناییهای خدایی هستند از زندان تن و جهان آزاد شده و به سوی سرزمین روشنایی بازمیگردند. اگرچه امروزه مانویان از صحنه روزگار کنار رفتهاند و سدههاست که این دین دیگر پیروانی ندارد ولی اثرهای انکارناپذیر آن را در عرفان اسلامی و مسیحی میتوان بازیافت.
گرایش مانویان به نوشتن آثار خود همراه با خلاقیت هنری زمینهساز گسترش شگردهای کتابآرایی، نقاشی، موسیقی و خوشنویسی گردید. پیروان دین مانی که دینآور نامیده میشدند، به دو ردهٔ برجسته بخش میشدند: گزیدگان و نیوشاییان. گزیدگان، اندک کسانی بودند که کارشان سفر و تبلیغ دین بود و نیوشاییان ردهٔ تودهٔ مردم بودند. فرمانهای مانی برای دو رده یکسان نبود؛ برای نمونه ازدواج، تولید مثل و خوردن گوشت برای گزیدگان روا نبود؛ ولی نیوشاییان میتوانستند یکبار ازدواج کنند و همچنین اگر خودشان جانور را نمیکشتند، میتوانستند از گوشتش بهرهمند شوند. در پخش باورها و نوآفرینیهای ادبی و شاعرانه خود بسیار کوشا بودند و همین زمینهساز پدید آمدن ادبیات و خط مانوی شد که بیشتر به زبانهای سریانی، پارسیمیانه، پهلوی اشکانی، سغدی، ترکی اویغوری، چینی، قبطی و یونانی بود. آثار مانویان بیشتر بر روی چرم یا پاپیروس نوشته میشد و نوشتهها را با رنگ، شکل و طرح میآراستند. مانی را برای نگاشتن کتاب ارژنگ که سرتاسر نقاشی بود، پیامبر نقاش نیز خواندهاند.
گمان میرود دین مانوی در بازهٔ سده سیزدهم (میلادی) تا سده هفدهم (میلادی) در جنوب چین برای همیشه ازمیانرفت. نزدیکترین دین زنده جهان به مانویت آیین مندایی است که صابئین استان خوزستان بدان باور دارند.... بیشتر در ویکی پدیا